ایالات متحده در آستانه یک دوره دیگر از خشونت‌های سیاسی قرار دارد/ دونالد ترامپ «هیچ اهمیتی نمی‌دهد»

گاردین نوشت، ایالات متحده در خشونت متولد شد، کمتر از یک قرن پس از تأسیس خود یک جنگ داخلی را تجربه کرد و در حافظه زنده، به نظر می‌رسید که در آستانه جنگ دیگری قرار دارد – با سلسله‌ای از ترورهای سیاسی در دهه ۱۹۶۰ که جان مارتین لوتر کینگ، مالکم ایکس، مدگار اورز و جان و بابی کندی را گرفت. این باید تسکینی باشد، دانستن اینکه کشور قبلاً این را تجربه کرده و زنده مانده است.

به گزارش تحریریه، «گاردین» آورده است: کشته شدن چارلی کِرک، ایالات متحده و کسانی که به آن اهمیت می‌دهند را در وضعیت اضطراب قرار داده است. بازداشت یک مظنون، تایلر رابینسون، به‌سختی اعصاب را آرام کرده است، نه زمانی که افشای هرگونه وابستگی سیاسی احتمالی می‌تواند جرقه‌ای برای دور جدیدی از انتقادات باشد. ترس این است که کشور به زودی به یک دوره جدید از خشونت‌های سیاسی سقوط کند، جایی که تفاوت‌ها نه با کلمات و استدلال، بلکه با اسلحه و خون حل و فصل می‌شود. به هر حال، این کشور قبلاً به این عمق‌ها رفته است.

ایالات متحده در خشونت متولد شد، کمتر از یک قرن پس از تأسیس خود یک جنگ داخلی را تجربه کرد و در حافظه زنده، به نظر می‌رسید که در آستانه جنگ دیگری قرار دارد – با سلسله‌ای از ترورهای سیاسی در دهه ۱۹۶۰ که جان مارتین لوتر کینگ، مالکم ایکس، مدگار اورز و جان و بابی کندی را گرفت. این باید تسکینی باشد، دانستن اینکه کشور قبلاً این را تجربه کرده و زنده مانده است.

و با این حال، این تسکین اندک است، زیرا این زمان‌ها متفاوت هستند. از یک سو، اسلحه‌ها اکنون بیشتر از گذشته در دسترس هستند: بیش از ۸۵۰ میلیون سلاح در جهان در دست افراد خصوصی وجود دارد و تقریباً نیمی از آن‌ها متعلق به آمریکایی‌هاست. برای هر ۱۰۰ آمریکایی، ۱۲۰ سلاح وجود دارد.

از سوی دیگر، عرضه اطلاعات امروز تحت سلطه رسانه‌های اجتماعی است که صدای شدیدترین و خشمگین‌ترین نظرات را تقویت می‌کند. جایی که روزگاری والتر کرانکیت، مجری CBS، می‌توانست خبر ترور یک رئیس‌جمهور را اعلام کند و تسلی خاطر دهد، اکنون غم به خشم تبدیل می‌شود و تصاویری از تیراندازی وحشتناک کِرک بلافاصله پس از مرگش در گردش جهانی قرار می‌گیرد.

اما تفاوت اساسی در راس است. یک عمل خشونت سیاسی معمولاً با یک پاسخ استاندارد و پیش‌بینی‌پذیر مواجه می‌شد: رئیس‌جمهور آن را محکوم می‌کرد، برای مردگان و خانواده‌هایشان عزاداری می‌کرد، از شتاب در قضاوت درخواست می‌کرد و خواستار آرامش و وحدت می‌شد و بر این نکته تأکید می‌کرد که آمریکایی‌ها نباید به قاتلان آنچه را که می‌خواهند، یعنی تفرقه، بدهند، بلکه باید به عنوان شهروندان یک جمهوری که همه آن را دوست دارند، گرد هم بیایند. من نسخه‌هایی از آن سخنرانی را شنیدم که در زمان‌های مختلف توسط بیل کلینتون، جورج بوش و باراک اوباما ایراد شده است. اما در شب چهارشنبه، دونالد ترامپ مسیر دیگری را انتخاب کرد – مسیری که ثابت کرد، همان‌طور که بعداً به فاکس نیوز گفت، او «هیچ اهمیتی نمی‌دهد» که کشور را به هم نزدیک کند.

در عوض، و در زمانی که هیچ‌کس در بازداشت نبود و هیچ چیز درباره قاتل کِرک معلوم نبود، ترامپ گفت که مسئولیت مرگ او بر عهده «چپ رادیکال» است. این «گفتار» آن‌ها بود که «مستقیماً مسئول تروریسمی است که امروز در کشور ما مشاهده می‌شود». مشکل نه خشونت سیاسی به‌طور کلی، بلکه «خشونت سیاسی چپ رادیکال» بود.

از نادرستی چنین بیانیه‌ای صرف‌نظر کنید. از واقعیت مستند این که نه برخی، بلکه همه قتل‌های مرتبط با افراط‌گرایی در ایالات متحده در سال ۲۰۲۴ به افراط‌گرایی راست‌گرا مرتبط بودند، همان‌طور که در سال‌های ۲۰۲۳ و ۲۰۲۲ نیز بودند، صرف‌نظر کنید. از این که اگرچه ترامپ حوادثی را که در آن‌ها شخصیت‌های مرتبط با راست مورد حمله قرار گرفته‌اند، ذکر کرد، او به‌طور عمدی از قتل نماینده دموکرات مینه‌سوتا، ملیسا هورتمن و همسرش در ژوئن؛ یا حمله آتش‌سوزی به خانه فرماندار دموکرات پنسیلوانیا، جوش شیپرو، در آوریل؛ یا طرح قبلی برای ربودن فرماندار دموکرات میشیگان، غافل شد، صرف‌نظر کنید.

همه این‌ها را کنار بگذارید، حتی اگر نشان‌دهنده کذب شفاف بیانیه ترامپ باشد که خشونت سیاسی در ایالات متحده تنها از یک سمت می‌آید. به اثر احتمالی سخنان او فکر کنید. در بهترین حالت، آن‌ها به یک وضعیت ملتهب موجود سوخت اضافه می‌کنند. در بدترین حالت، آن‌ها انتقام و تلافی را تشویق می‌کنند.

شاهدان دوستان و هواداران ترامپ هستند. «ما به دنبال انتقام مرگ چارلی خواهیم بود»؛ جسی واترز، مجری فاکس نیوز وعده داد. ایلان ماسک اعلام کرد که «چپ حزب قتل است». ارتشی از دیگر تأثیرگذاران راست‌گرا این صحبت‌ها را به نتیجه منطقی خود رسانده‌اند و اعلام کرده‌اند، همان‌طور که یکی گفت، «این جنگ است». آیا پیام ارسالی به یک پایگاه حامی خشمگین و خوب مسلح می‌تواند واضح‌تر باشد؟

و نکته دیگری که ترامپ در روز چهارشنبه گفت را نیز در نظر بگیرید. او قول داد که آن «سازمان‌هایی را که تأمین مالی و حمایت می‌کنند» از آنچه او خشونت سیاسی می‌نامد، پیدا کند.

با توجه به اینکه یکی از نزدیک‌ترین مشاوران او قبل از قتل کِرک گفته بود که حزب دموکرات باید به عنوان یک «سازمان افراطی داخلی» در نظر گرفته شود، تصور اینکه او به کدام گروه‌ها خواهد پرداخت دشوار نیست. مطمئناً هر گروهی که مخالف او باشد.

چگونه باید آن‌ها – دموکرات‌ها، لیبرال‌ها، چپ‌گرایان – به این لحظه خطرناک پاسخ دهند؟ تا کنون آن‌ها به هنجارهای قدیمی پایبند بوده‌اند، با تقریباً هر شخصیت دموکرات با هر سطحی، چه رئیس‌جمهور سابق و چه سیاستمدار فعلی، پاسخ انسانی و شایسته‌ای را ارائه داده‌اند: وحشت از چنین عمل وحشیانه‌ای، همدردی با همسر کِرک و فرزندان جوانی که اکنون پدر ندارند، و ترس از اینکه این وضعیت کشور را به کجا خواهد برد. اگر شبکه MSNBC را تماشا کنید یا به جمع Pod Save گوش دهید، خواهید دید که این‌گونه است که بیشتر چهره‌های برجسته در دنیای ضد ترامپ به‌درستی پاسخ داده‌اند. هر انحرافی از آن هنجار مجازات شده است.

این یکی از عدم تقارن‌های جنگ‌های فرهنگی در ایالات متحده است که این آداب و رسوم، که به‌طور سختگیرانه از چپ به راست تحمیل می‌شود، در جهت دیگر رعایت نمی‌شود. بنابراین، وقتی یک مهاجم به خانه نانسی پلوسی، رئیس سابق مجلس نمایندگان، وارد شد و تقریباً همسرش، پل، ۸۲ ساله، را به قتل رساند، رهبر جمهوری‌خواهان کشور هیچ محکومیتی یا کلماتی تسلی‌بخش ارائه نداد. خیر، ترامپ با شوخی‌های مکرر درباره پل پلوسی پاسخ داد.

به عنوان بخشی از این آداب و رسوم، به نظر می‌رسد که اشاره به نظرات واقعی کِرک بی‌احترامی است. گویی این اعتقاد که هیچ‌کس نباید به خاطر نظراتش کشته شود، شما را ملزم می‌کند که هرگونه قضاوتی درباره آن نظرات را کنار بگذارید. اما کِرک هیچ‌گاه تردید نکرد. او خوشحال بود که به مردم بگوید که از سوار شدن به هواپیمایی که یک خلبان سیاه‌پوست دارد، احساس نگرانی می‌کند و درباره «سیاه‌پوست‌های در حال پرسه‌زنی» صحبت کند؛ به تیلور سوئیفت بگوید که «فمینیسم را رد کند. به شوهرش تسلیم شود ... تو در کنترل نیستی»؛ حقیقت انتخابات ۲۰۲۰ را انکار کند؛ به کودکان توصیه کند که اعدام‌های عمومی را تماشا کنند؛ و پیشنهاد کند که «دلارهای یهودی» مقصر گسترش «مارکسیسم فرهنگی» هستند.

بسیاری از چهره‌های لیبرال از این گذشته غفلت کرده‌اند و ترجیح داده‌اند که تحسین خود را از آمادگی کِرک برای بحث و هدیه واقعی او برای جذب جوانان ابراز کنند. این امر میدان را برای راست‌گراها خالی گذاشته است تا کِرک را نه به عنوان افراطی که بود – و به آن افتخار می‌کرد – بلکه به عنوان الگویی از مشارکت مدنی تعریف کنند، کسی که شایسته مدال آزادی ریاست‌جمهوری پس از مرگ و پایین آوردن پرچم است. در حالی که چپ لیبرال به رعایت آداب متعارف ادامه می‌دهد، راست به سرعت نظرات کِرک را پاکسازی کرده و او را تقدیس می‌کند و او را به عنوان یک شهید برای آنچه که آن‌ها اصرار دارند «حس مشترک ساده» است، ستایش می‌کند. در نتیجه، این امر پنجره اوورتون را بیشتر به سمت خود حرکت خواهد داد.

این‌ها دینامیک‌هایی هستند که کِرک به خوبی می‌شناخت و به خوبی از آن‌ها به نفع خود استفاده می‌کرد. او درک می‌کرد که یک جنگ فرهنگی به طور ذاتی به نفع کسانی است که تمایل به نادیده گرفتن قوانین دارند. این درس است که لیبرال‌ها و چپ‌گرایان به درستی تمایل به یادگیری آن ندارند – اما این تمایل به عدم یادگیری با هزینه‌ای روزافزون همراه است.

منبع: کانال🟥مطالعات رسانه‌های بین‌المللی

\hdhk/

۲۲ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۰
کد خبر: 33405

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 4 + 1 =